نه من نه تو

اجتماعی

نه من نه تو

اجتماعی

مشارکت سیاسی زنان


رای دادن معنای خاصی برای زنان دارد چون تاریخی از مبارزه برای کسب حق رای همگانی _همه افرادیک رای دارند، چه زن چه مرد _ پشت سر دارند که تقریبا در همه جا مدت درازی طول کشیده است. در بسیاری از کشور ها، اکنون زنان تقریبا به اندازه مردان در رای گیری ها مشارکت می کنند. تغییراتی که در تقسیم بندی های اجتماعی بین دو جنس به وجود آمده موجب دگرگونی هایی در مشارکت سیاسی زنان شده است . همراه با کاهش تفاوت قدرت و منزلت مردان و زنان،سطح شرکت زنان در رای گیری های نیز بالا رفته است .



پیش از اینکه زنان به حق رای دست یابند، عقاید بسیار مختلفی درباره تاثیر بالقوه حق رای زنان بر سیاست وجود داشت .کسانی که طرفدار حق رای زنان بودند اعتقاد داشتند که ورود زنان به عرصه سیاست موجب دگرگونی ریشه ای فعالیت سیاسی می شود و حس تازه ای از نوع دوستی و اخلاقیات را به ارمغان می آورد. کسانی که مخالف عمومیت حق رای بودند استدلال می کردند که شرکت زنان در سیاست،زندگی سیاسی را به ابتذال می کشد و در عین حال موجب بی ثباتی خانواده می شود.


هیچ یک از این دو نتیجه، در عمل به وقوع نپیوسته است. کسب حق رای توسط زنان چندان تغییری در ماهیت سیاست ایجاد نکرده است. الگوی رای دادن زنان، همانند مردان، به واسطه ترجیحات حزبی، گزینه های سیاسی و انتخاب از میان نامزد های موجود، شکل می گیرد.با این حال در آخرین انتخاباتی که در کشورمان برگزار شد،حضور زنان بسیار فعال و چشم گیر بود.


این حضور، نمایشی بود از تمایل رو به افزایش زنان برای مشارکت در تصمیم گیری ها و جلب توجه به نیازمندی های آنان.  رای زنان بخش مهمی از پشتوانه انتخاباتی هر حزبی تلقی می شود و باید در جلب نظر آنان و در راستای در خواست ها و نیازهایشان گامی جدی تر برداشت و نظر آن ها را برای برنده شدن در انتخابات جلب کرد. با اولویت دهی به مسایل مورد علاقه خاص زنان می توان در جلب آرای زنان موفق بود.

واضح است که بسیاری از مسایل و نگرانی هایی که خصو صا برای زنان اهمیت دارد، نادیده گرفته شده یا بیرون از سیاست دانسته می شود. با توجه به اینکه زنان نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل می دهند، لزوم قرار گرفتن مسایل و خواست های زنان در مرکز بحث وجدل های سیاسی کاملا احساس میگردد.


در همین خصوص مشارکت سیاسی هر چه بیشتر  زنان نیز در حل مشکلات این قشر فراموش شده در نظام مردسالار اثر بخش خواهد بود، زیرا تعداد نمایندگان و فعالان زن، با توجه به جمعیت زنان و مسایل مورد توجه آنان بسیار اندک و ناچیز بوده و توجه مسئولان را به این مشکل، به عنوان اساسی ترین مسئله زنان  بسیار مهم می باشد.



«نوشته شده توسط مریم واقف»





سلاحی به نام شجاعت و قلم




 ملالی از سن ۱۱ سالگی شروع به وبلاگ نویسی کرد و در وبلاگ خود نسبت به محدودیت هایی که طالبان برای تحصیل دختران در محل زندگی اش در دره سوات در شمال غرب پاکستان ایجاد کرده بود، اعتراض می کرد. ملالی علیرغم سن کم، با شجاعتی کم نظیر در مقابل گروهی واپسگرا و افراطی قد علم کرد و تحصیل را حق هر کودک از جمله دختران می دانست. او از همسالان دختر خود می خواست که از تهدیدهای طالبان هراسی به دل راه ندهند و برخلاف خواست آنها هر روز به مدرسه بروند. شجاعت و جسارت ملالی خشم طالبان را برانگیخت، تندروهایی که عادت ندارند کسی مخالف آنها حرفی بزند. ملالی در حقیقت نماد روشنی در مقابل تاریکی است.



پاکستان روز شنبه گذشته  را «روز ملالی» نامیده است، روزی جهانی برای پشتیبانی از نوجوانی که از سوی طالبان به دلیل ترویج تحصیلات دختران شلیک شده بود.یک ماه پیش مهاجم گروۀ طالبان ملالی یوسفزی را که در راه مدرسه بود ، در شهر مینگورۀ واقع در درۀ سوات در شمال غرب پاکستان مورد اصابت گلوله قراردادند. در حملۀ بیرحمانه در واکنش به "جرم" مبارزه برای حق تحصیل دختران.




ملالی دریک از بیمارستان های لندن  مشغول به ادامه معالجه می باشد و حال عمومی وی نیز روز به روز بهتر می شود، خانواده وی نیز برای دیدار با او به لندن رفته اند.

ملالی ۱۵ ساله به طرزی باورنکردنی جان سالم به در برده و شجاعت وی فاتح قلب میلیون ها تن در سرتاسر دنیا شده است و از همین رو سازمان ملل متحد شنبه را برای ملالی روز جهانی عملکرد اعلام کرده است.مردم در سرتاسر جهان در ستایش از ملالی، مراسم شب زنده داری برگزار کردند، دست به راهپیمایی زدند و خواسته اند تا ۳۲ میلیون دختری که در سطح جهانی از تحصیل محروم هستند اجازه داده شوند به مکتب بروند. با وجود اینکه قصد گروۀ طالبان برای کشتن ملالی ناکام ماند، این گروه تهدید کرده است  که، به  هر زنی که با آنان مخالفت کند حمله خواهند کرد.



خبر ملالی زمانی به برجسته شد که یک ویبلاگ برای بی بی سی، زندگی تحت حاکمیت طالبان در درۀ سوات را نشان داد، گروهی که رژیم دهشت افکن ۲ سالۀ شان ظاهرأ پس از عملیات ارتشی در ۲۰۰۹ به پایان رسید.

این در حالی ست که نزدیک به ۱۰۰ هزار تن یک درخواست اینترنتی را به امضا رسانده اند که درپی آن خواسته شده تا ملالی نامزد جایزۀ صلح نوبل  گردد. روز جمعه گذشته فرستادۀ ویژۀ ملل متحد برای آموزش، گوردون براون، نیز درخواست جداگانه ای را در حمایت از ملالی به رییس جمهوری پاکستان داد.

زردازی روز جمعه طرحی را اعلام کرد که به تمامی خانواده هایی که کودکان خود را به مدرسه بفرستند کمک مالی خواهد شد. این اقدام باعث خواهد شد که  سه میلیون کودک و نوجوان قادر به تحصیل گردند.


«نوشته شده توسط مریم واقف»





سلامت روان، نیازی اساسی



شواهد حاکی از این مطلب هستند که سلامت روانی زنان از ارکان‌ اساسی ارتقای سلامت خانواده محسوب می گردد. سلامت روانی زنان تحت‌تأثیر مسائل فرهنگی و اجتماعی جوامع و اقوام مختلف می باشد. امروزه زنان ما برای تثبیت موقعیت خود در جامعه، تلاش مضاعفی را شروع کرده‌اند. معمولا به زنان به دلایل محدودیت‌هایی چون بارداری، زایمان و غیره نقش‌های اجتماعی بالایی داده نمی‌شود و آن وقت این زن برای به دست آوردن هویت زن بودن خود دست به تلاش مضاعفی می‌زند اما از سوی دیگر با انتظاراتی که خانواده از وی دارد روبه‌رو است. این مسئولیت زیاد باعث مشکلات و تعارضاتی برای زنان ما شده است. این در حالی است که اگر از تمام ظرفیت‌های بالقوه روانی- جسمی زنان استفاده شود می‌توان به نتایج مثبت‌تری دست پیدا کرد.



اگر زنان ما بتوانند تعادلی را بین نقش‌های درون خانواده و نقش‌های اجتماعی خود برقرار کنند، به سمت سلامت روانی بیشتری حرکت می‌کنند. تغییر در دیدگاه مردان نقش بسیار مهمی در ایجاد تعادل و کمک به سلامت زنان در جامعه دارد دارد. اگر مردان در رسیدن به اهداف همسرانشان همکاری لازم را داشته باشند و از اداره منزل گرفته تا نگهداری فرزند شرکت کنند و مسئولین جامعه به توانمندی‌های زنان  واقف باشند و با واگذاری مسئولیت‌های مدیریتی یا اداری به زنان، آنها را هم رده مردان تلقی کنند قدم‌های مثبتی در راستای ارتقای سلامت زنان برداشته خواهد شد.



از آنجا که پایه‌های سلامت انسان از جمله زن، در خانواده گذاشته می‌شود بنا براین نباید از این نکته غافل شویم که سلامت روانی زنان چه قدر می تواند در آینده یک خانواده وسلامت آن تاثیر داشته باشد. هنوز در برخی از خانواده‌ها که تعدادشان کم نیست تبعیض‌های جنسیتی دیده می‌شود که این داستان باید با کمک مردان، دولتمردان و خود زنان خاتمه یابد. زنان ما باید به این نکته آگاهی داشته باشند که می‌توانند با مطالعه، ادامه تحصیل و رفت‌وآمد‌های اجتماعی درجهت افزایش سلامت روانی خود قدم‌هایی بردارند. از سویی دیگر فرهنگ سازی‌‌هایی که از طریق مطبوعات و رسانه‌ها می‌تواند صورت گیرد نقش مهمی در این رابطه خواهد داشت .



جامعه سالم نیازمند خانواده سالم ،پایه و اساس خانواده سالم، زنان سالم در نتیجه برای داشتن کشور و جامعه ای سالم می بایست برای سلامتی اصلی ترین عاملان  سلامت جامعه یعنی زنان  سرمایه گذاری اساسی انجام گیرد.







جنسیت، قدرت، انحصار فضای بیشترفراغت


اصولاً در شهرها است که تقسیم ‏های فضایی و تمایزات اجتماعی و اقتصادی شدت می‏ گیرد و در این تقسیم ‏بندی‏ها و تمایزها عوامل متعددی اعم از اقتصادی، قومیتی و جنسیتی دخالت می‏کنند. قدرت در انحصاری کردن فضا و راندن گروه‏های ضعیف‏ تر جامعه به فضاهای کمتر مطلوب نقشی تعیین‏ کننده دارد.

در تهران امروز نیز ما می‏ توانیم تمایزات طبقاتی، اجتماعی و جنسیتی را در مکان جغرافیایی مشاهده کنیم. این تمایزهای مکانی براساس تمایزات قدرت و ثروت در میزان دسترسی به فضای باز و عمومی و در سایر امکانات و امتیازها نمایان است. ملاحظات جنسیتی این تمایزات را تشدید کرده است. پدرسالاری و دنیای مردانه که بر انگارش توانمندی فیزیکی بیشتر مردان نباشد، در فضای اجتماعی و فرهنگی در دو عرصه خود را نشان می‏دهد:

1- در عرصه رفتاری، مردان نان‏آور خانواده دانسته می‏شوند و آنها هستند که در استفاده از منابعی چون ثروت و قدرت ارجیحت دارند.

 2- در عرصه ایدئولوژیک که (با باورهای قالبی جنسیتی و نهادینه کردن آن) دو وجه دیگر را توجیه، تفسیر و بازتولید می‏کند.

 انگارش کلی این است که زن طبیعتا ضعیف‌تر است پس باید مورد اتکا و حمایت مردان قرار گیرد. در نتیجه زنی که به مرد متکی نباشد نابهنجار و آسیب‏ پذیر تلقی می‏شود.

 

در عرصه شهرها دو عامل یاد شده به تخصیص منابع و امتیازها بر اساس جنسیت منجر می‏شود و این امتیازات در سه وجه نمایان می‏شود:

1- در حرفه‏ آموزی و اشتغال و در تقسیم کارهای خانگی

2 - در امور رفاهی و فراغتی

3- در خدمات حمل و نقل شهری، که زن را از نظر فیزیکی آسیب‏ پذیرتر و ضعیف ‏تر نشان می ‏دهد و در نتیجه حضور او را در فضاهای عمومی شهری محدود می‌سازد و در عمل نیز او را در عرصه شهری که عمدتا برای مردان ساخته شده، آسیب ‏پذیر می‏ سازد.



 بدین‏سان در خط‏مشی ‏های زندگی شهری که تعیین‌کننده کار و فراغت و تخصیص‏ دهنده منابع و امتیازات است، زنان را به حاشیه می‏ رانیم و همواره مردان در کار و در فراغت و در سایر امتیازات زندگی شهری اولویت دارند و اگرچیزی باقی بماند سهم زنان است.

 

براساس همین تفکر در فضاهای شهری، اولویت‏ بخشی به مردان و تدارک فضاهایی برای آنها تداوم می‏ یابد. چون زن ضعیف، آسیب‏ پذیر و متکی به مرد بازنمایی می‏شود، ‏در زمینه حضور در فضاهای عمومی و به ویژه روباز مثل خیابان‏ها محدودیت می یابد. فضای باز در شهر برای زنان فضای ناامن است به خصوص اگر که تاریک باشد زن باید فوراً از آن خارج شود. چون مرد تصور می‏ کند که زن ضعیف است و کالایی است که با تاریک شدن در معرض خطر بهره‏ برداری قرار می‏گیرد، بسیاری از فضاهای شهری به ویژه فضاهای فراغتی، در بسیاری از اوقات برای زنان مجاز و امن نیست.

در تقسیم‏ جنسی کار، نهادهای سیاسی، قانون و عرصه عمومی به مردان و خانه و خانواده به زنها اختصاص می‏یابد، لذا زن در فضای شهری ایرانی و در ذهن ایرانی به اندرون (خانه) و در اندرون به آشپزخانه تعلق دارد این همان عرصه خصوصی زنانه است که مرد علاقه‏ ای به حضور در آن ندارد. این محصوریت فضایی و جدایی نسبی از عرصه عمومی، کم‏کم به ذهن و روح ایرانی سرایت می‏کند و نگاه به زن در یک الگوی محصور ذهنی شکل می‏گیرد که زن مشکل می‏تواند از آن بیرون بیاید. در این میان خود زنان نیز بعضاً به این الگوی ذهنی دچار می‏شوند. یعنی با باورهای قالبی جنسیتی به بازتولید این تقسیم‏ها و تمایزات اجتماعی مدد می‏رسانند (پیران، 1380).

با این همه در دهه‌های اخیر برخی دگرگونی‏های‌های فرهنگی و اجتماعی سبب شده که زنان حصار محدود خانه‏ ها را شکسته و وارد فضای عمومی شده‏ اند.
سه عامل کلیدی: 1-  تحصیل، 2-  تغییر الگوی مصرف و سبک زندگی در خانه ها    3- اشتغال سبب ورود بیشتر زنان ایرانی در دهه ‏های اخیر به مکان‏ های عمومی شد.

افزایش تحصیلات زنان ایرانی در دهه‌های اخیر (با توجه به اعلام پاک‌سازی فضاهای آموزشی) حضور بیشتر زنان و دختران در عرصه عمومی شهر را در پی داشته و این تغییر در مناطق جنوبی شهر چشم گیرتر است. پدیده دیگر متنوع ‏تر شدن نقش زنان در خانه است.

در هر حال این تغییرات، حضور زنان در عرصه‏ ها و فضاهای شهری را اجتناب‏ ناپذیر و نحوه ساماندهی فضاهای شهری را دگرگون می‏سازد. به ویژه در زمینه ایجاد فضاها و امکانات فراغتی برای زنان و دختران جوان که قبلاً جایشان در خانه و فعالیت‏ هایشان محصور به خانه‏ تصور می ‏شد امکانات و تغییرات جدیدی را ایجاب می‌کند (پیران، 1380).

یکی از نیازهای زنان و دختران شهری که اکنون دیگر در خانه ‏ها محصور نیستند نیازهای فراغتی است. اگرچه برخی از زنان شاغل خانه دار ممکن است در شرایط فعلی (عدم مشارکت مردان در کارهای خانگی و فقدان حمایت‌های اجتماعی) از وقت آزاد کمتری برخوردار باشند، اما با دگرگونی تدریجی سبک زندگی و کاسته شدن از تعداد فرزندان و اهمیتی که زنان برای سلامت، سرگرمی و فعالیت‏های فراغتی برون‌خانگی قائل می‏شوند لازم است برنامه ‏ریزان به نیازهای آنان توجه نموده و در جهت گسترش فضاهای فراغتی عمومی نظیر ورزشگاه‏ ها، فرهنگسراها و مراکز تفریحی مناسب با علایق زنان اقدام کنند..

پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد الگوهای اوقات فراغت دختران جوان شهری به ویژه در اقشار متوسط، از شکل انفعالی و درون‌خانگی به شکل فعالانه و برون‌خانگی میل می‏کند. در تحقیقی که فریدون تندنویس در سال 1381 درباره اوقات فراغت زنان شهرنشین ایرانی انجام داده است، میانگین اوقات فراغت زنان 20 تا 65 ساله شهری حدود سه و نیم ساعت در روز،آن هم بیشتر در بعد از ظهر‌ها است که بیش از دو ساعت آن صرف تماشای تلویزیون می‌شود. غالب این زنان ذکر کرده‌اند که به سبب کمبود امکانات و فضاهای مناسب و محدود بودن گزینه‌های اوقات فراغت، بیشتر اوقات فراغت خود را در خانه و کنار خانواده می‌گذرانند. بر اساس نتایج این پژوهش هر چه میزان تحصیلات زنان افزایش می‌یابد، و به ویژه در نسل‌های جوان‌تر که سن ازدواج افزایش و تعداد فرزندان کاهش یافته و مشارکت مردان در کارهای خانگی رو به افزایش گذارده و مهم تر از همه با دگرگونی در ارزش‌ها و سبک زندگی که پیش‌تر از آن سخن گفتیم، زنان و دختران جوان شهری وقت بیشتری برای فراغت‌های شخصی فعال و برون‌خانگی، صرف و آن را به فرصتی برای شکوفایی فردی و اجتماعی بدل می‌کنند.

 از این رو به ویژه در تهران شاهد آن هستیم که دختران به جای استراحت در خانه، انجام کارهای منزل، تماشای تلویزیون، ویدئو و ماهواره، مطالعه کتاب و روزنامه و کارهای هنری به سوی انواع فراغت‏ های بیرون از خانه شامل ورزش، سینما، موزه ‏ها، پارک‏ ها، کافی‏ شاپ‏ ها و مسافرت‏ ها و رفتن به مراکز خرید و قدم زدن در خیابان‏ ها متمایل شده‏ اند. اما با محدودیت ‏ها و موانعی که امروزه برای حضور دختران در غالب فضاهای عمومی شهری وجود دارد به نظر می ‏رسد فراغت این قشر می‏تواند از بیرون به مکان‏های سربسته ‏ای که آسیب های بیشتری در پی دارد کشانده شود. سیاست‏های فرهنگی معطوف به فضاهای فراغتی می‏ تواند گذارن فعالانه و خلاقانه و غیرآسیب‏ زای اوقات آزاد دختران و زنان جوان را بارور سازد.

بیرون آمدن دختران و زنان جوان از خانه و تمایل آنها به سبک‏ های جدید زندگی، فراغت، مصرف و مد، نشان‏ دهنده دگرگونی ارزش‏ها و پیدایش مسایل هویتی در زنان و دختران جوان است. امکان حضور سالم و مناسب در عرصه‏ های تحصیلی و شغلی، کسب هویت‏های تاملی و مستقل و ایجاد تفکر انتقادی در این قشر از زنان، می‌تواند بسیاری از آسیب‏‌های شخصیتی و از جمله فراغت‏ های آسیب ‏زا، مصرف‏ گرایی، مدگرایی و خرید‌های تفننی را در آنها کاهش ‏دهد. گسترش تسهیلات فراغتی برون خانگی از جمله فرهنگسرا‌ها و مراکز ورزشی و تفریحی برای جوانان به ویژه دختران جوان، ابعاد آسیب‏ زای گذران فراغت در فضاهای بسته را کاهش می‌دهد زیرا در هر حال با میزانی از کنترل‌های جمعی همراه است.



در نهایت صرف‌نظر از عوامل فرهنگی که بیش از همه بر چند و چون فراغت مردان و زنان جامعه تاثیر می‌گذارد، وقت فراغت زنان تابعی است از خدمات اجتماعی و مراقبت‏های بهداشتی عمومی، مشارکت سایر اعضای خانواده در کار خانگی، گسترش فضاها و تسهیلات تفریحی و ورزشی عمومی برای زنان، تدارک غذای کودکان از طرف مدرسه، درآمد قابل مصرف و قابل اعتماد بودن وسیله حمل و نقل و ایمن بودن فضاهای فراغتی.

 

 

منابع

استریناتی، دومینیک‌،1379، مقدمه‌ای برنظریه‌های فرهنگ‌عامه، ترجمه ثریا پاک نظر،تهران،  گام نو،

پیران، پرویز،1380، سخنرانی در سمینار زن و شهر.

تورکیلدسن، جرج، 1382، ‏اوقات فراغت، ترجمه عباس اردکانیان، انتشارات نوربخش.

تندنویس، فریدون،1381، «جایگاه ورزش دراوقات فراغت زنان ایرانی»، مجله حرکت، ش 12،

دومازیه، ژوف، 1352، «زمان فراغت از دیدگاه تاریخی و جامعه‌شناسانه»، ترجمه م. آدینه، مجله فرهنگ و زندگی، شماره12،

فکوهی، ناصر و انصاری، فرشته، 1382، «اوقات فراغت و شکل‌گیری شخصیت فرهنگی»، نامه انسان‌شناسی، پاییز و زمستان 1382.

طهماسیان، پری و دیگران،1379،  زنان و اوقات فراغت، نشر یاسمن،

لس هیوود و همکاران،1380،  اوقات فراغت، ترجمه محمد احسانی، نشر امید دانش،







 

جنسیت و فراغت



یکی از عرصه‌هایی که زندگی روزمره را بازنمایی می‌کند و قدرت و مقاومت را در زندگی انسان‌ها به نمایش می‌گذارد، عرصه فراغت است.

فراغت عرصه‌ای است که اختیار و آزادی انسان‌ها در آن عرصه بیشتر قابل اعمال است. در نتیجه برخلاف کار که انضباط بیشتری را ایجاب می‌کند فضای مناسبی برای مقاومت در برابر رویه‌های فرهنگی جاافتاده و برای پدیدآوردن روال‌ها و کردارهای جدید است. از این‌رو است که گفته‌اند فراغت می‌تواند فرهنگ ایجاد کند و هویت افراد را آشکار سازد.


برخی از پژوهشگران بر این باورند که پدیده فراغت در سراسر تاریخ زندگی بشر وجود داشته و خاص زمان مشخصی نیست. اما برخی دیگر فراغت را پدیده‏ای می‏دانند که با تمدن صنعتی پیوند دارد و معتقدند که فراغت دارای دو ویژگی و شرط خاص است که عبارتند از:

 1- تحت تاثیر مراسم اجباری و الزامات فرهنگی و اجتماعی نیست بلکه با اراده و اختیار فرد سپری می‏شود (براون، 1996: 920).

 2 - از سایر فعالیت‏های ضروری زندگی روزمره نظیر خوردن متمایز است (دومازدیه، 1972).

چنانچه این دو شرط ملاک باشد، اوقات فراغت در جوامع پیش ‏صنعتی وجود نداشته، زیرا افراد در گذران فراغت خود نظیر تفریحات و سرگرمی‏ ها همواره به نوعی تابع الزامات فرهنگی و اجتماعی بودند (فکوهی، :1382).


واقعیت آن است که امروزه وجود فراغت و اهمیت‌بخشی به آن، هم نتیجه رشد صنعت و هم نتیجه جامعه مصرفی بوده است. با این وجود، امروزه با آن که فراغت تا حدودی از اجبارهای فرهنگی و اجتماعی فاصله گرفته و از سایر فعالیت‏های کاری و شغلی متمایز شده، هنوز فراغت زنان به ویژه زنان متاهل بسیار محدود است و با کارهای خانگی بدون دستمزد درهم آمیخته است.



یکی از تقسیمات اجتماعی که به ناهمگونی و نابرابری در فراغت منتهی می‌شود، جنسیت است. جنسیت نوعی ساختار اجتماعی است و به استنباط جامعه از رفتار، ویژگی‌ها و نقش‌های مناسب برای مردان و زنان مربوط می‌شود. بر اساس سن و جنس طیفی از دلالت‌ها و انگارش‌ها در مورد رفتار مناسب اجتماعی وجود دارد که فعالیت‌های اوقات فراغت را توضیح می دهد.

 برای درک دقیق‌تر این که تقسیمات اجتماعی چگونه بر اوقات فعالیت‌های فراغت اثر می‌گذارد، لازم است به دو بعد همبسته توجه نماییم که به پیامدهای عینی و ذهنی این تقسیمات مربوط‌اند. بعد عینی به وضعیت شخص در بازار کار، شغل، آموزش، تحصیلات، درآمد و مسکن مربوط است. ولی بعد ذهنی به برداشت‌های اجتماعی و فرهنگی و انگارش‌های شخصی مربوط است که از طریق نهادهای اجتماعی حفظ و بازتولید می‌شود.

در تقسیمات اجتماعی، زنان و مردان در حوزه‏ ها و لایه‏ های متفاوتی جای می‏گیرند. زنان غالبا در «حوزه خصوصی» خانواده قرار می‌گیرند و مراقبت‏ های عاطفی و انجام امور خانگی را برعهده دارند. در حالی که مردان در «حوزة عمومی» کار، سیاست و فراغت واقع می‏شوند و تحت حمایت حوزه «خصوصی» قرار می‏گیرند و زنان به آنها خدمت می ‏کنند. زنان شاغل با «زحمت دوگانه» انجام کار استخدامی و رسیدگی به کارهای خانه روبه ‏رو هستند.



منابع مربوط به انتظارات فرهنگی در مورد رفتارهای مناسب مردانه و زنانه را در همه جا می‏ توان یافت. ولی این سرچشمه ‏ها را بیشتر باید در نهادهای خانواده و آموزش جست‏وجو کرد. دختران هم در خانواده هم در موسسات فراغتی و هم در امکانات تفریحی مورد تبعیض واقع می‏شوند. بنابراین انگاره‏های موجود اجتماعی شدن و آموزش، باید دگرگون شود.

سرچشمه دیگر ویژگی‌های زنانه (زن‏ بودگی) و مردانه (مردبودگی)، رسانه ‏های گروهی هستند که با نشان دادن تصاویر زنان به ویژه در تبلیغات مصرفی به این امور دامن می‏زنند. در فروش کالاها به ویژه کالاهای ویژه اوقات فراغت، اختلافات جنسیتی نمایان می‏شود و تحت استیلا قرار گرفتن زنان در فرهنگ توده ‏پسند جشن گرفته می‏ شود. ایدئولوژی عشق رمانتیک در رگ‏های ادبیات، فیلم‏ها، مجلات و موسیقی توده‏ پسند روان است. برخی از زنان با گردن نهادن به این اندیشه ‏ها به بازتولید پدرسالاری کمک می‏کنند(استریناتی، 1379: 275).

سه عامل کلیدی در فراغت عبارت اند از: زمان، فعالیت و فضا. و زنان در هر سه مورد وضعیت نامساعدی برای فراغت دارند. وقت آنها برای اوقات و فعالیت‌های فراغتی محدود است، فضاهای فیزیکی و اجتماعی که زنان می توانند در آنجا به فعالیت‌های فراغتی بپردازند، محدود است و در واقع گزینه‌های اوقات فراغت آنها دچار محدودیت است.

در بیشتر موارد، نخستین مسئولیت زنان، سازماندهی امور خانه و انجام کارهای خانه است صرف نظر از این که آنها شغل با دستمزد داشته باشند یا نداشته باشند. بر خلاف استخدام با دستمزد، این گونه کارهای خانه حد و مرز مشخصی ندارد. مسئولیت‌های خانگی به گونه‌ای است که تنظیم وقت و مشخص کردن مرز کار از اوقات فراغت را دشوار می‌سازد. بنابراین باعث تکه‌تکه شدن اوقات فراغت می‌شود. از این‌رو،  برای زنان ترسیم خط میان کار و فراغت دشوار است و در نظر گرفتن فراغت به منزله وقت آزاد با تجربه بیشتر زنان بیگانه است (هیوود و دیگران، 1380).



درست به همان شکل که جداسازی کار و فراغت به لحاظ بعد زمانی دشوار است، بسیاری از زنان از فضای یکسانی برای کار و اوقات فراغت بهره می‌گیرند که عمدتا همان خانه است. بنابراین، بر خلاف مردان، بیشتر فعالیت‌ها و اوقات فراغت زنان به ویژه زنان دارای کودک خردسال، خصوصی و خانه‌محور است. همچنین شمار موسسات و فضاهای فراغتی عمومی که زنان می‌توانند در آن حضور یابند، بسیار کمتر است. برخی از این فضاهای تفریحی و ورزشی اساسا مردانه‌اند و زنان در آن احساس امنیت نمی‌کنند. به این محدودیت‌های فضایی باید عامل مادی درآمد را نیز افزود. زنان غیرشاغل و فاقد درآمد، به لحاظ درآمد «قابل مصرف»، به شوهران‌شان وابسته‎‌‌اند و زنان شاغل اگرچه از این نظر وضعیت بهتری دارند اما چنانچه متاهل باشند وقت آزاد کمتری در اختیار دارند.


معما این است که بنابر شواهد موجود، زنان معمولاً معیارهای رو به افزایشی برای کارهای خانگی درست می‏کنند. درنتیجه وسایل خانگی جدید، الزاماً باعث کاهش میزان وقتی که آنها صرف انجام کارهای خانه می‏کنند، نمی‏ شود. زنان، به لحاظ مالی، اقتصادی و اجتماعی وابسته به ساختارهای خانواده و ازدواج هستند و کارگران بدون دستمزدِ عرصه خانه به شمار می‌آیند و مردان، کارگرانی که در بیرون و با دستمزد کار می‏کنند و اگرچه هر دو گروه، مصرف ‏کننده‌اند و در واقع آب به آسیاب سرمایه ‏داری‏ می‌ریزند، اما زنان فرصت‌ها و امتیازات کمتری در اختیار دارند.

دولت از طریق بخشش ‏های مالیاتی، طرح‏ های بازنشستگی و سیاست‏ های رفاه اجتماعی، باعث وابستگی بیشتر زنان به مردان می‏ شود. درنتیجه وظیفه اولیه زنان ارضای نیاز‌های مردان و انجام امور خانه است و انجام کارهای خانگی آنها، فضا، منابع و وقت لازم را برای مردان به ویژه شوهران فراهم می‏ آورد تا از اوقات فراغت خویش لذت ببرند.