جامعه شناسان بین جنس و جنسیت فرق می گذارند .جنس به معنای تفاوت های زیست شناختی بین بدن مذکر و مونث است ،در حالی که جنسیت به ره تفاوت های روانی، اجتماعی و فرهنگی مردان و زنان مربوط می شود .
بعضی ها معتقدند که تفاوت های میان زنان و مردان مبنای ژنتیکی دارد. اما هیچ گونه شواهد و مدارک قطعی برای اثبات شالوده زیست شناختی برای تفاوت های جنسیتی وجود ندارد .
اجتماعی شدن جنسیتی به معنای یادگیری نقش های جنسیتی به کمک کارگزارانی مثل خانواده و رسانه هاست . تصور می رود که اجتماعی شدن جنسیتی بی درنگ پس از تولد نوزاد آغاز می شود . کودکان هنجارها و توقعاتی را می آموزند و درونی می سازند که با جنس زیست شناختی آن ها مطابق و مناسب پنداشته می شود . بدین ترتیب ، آن ها " نقش های وابسته به جنس" و هویت های مذکر و مونث (مردانگی و زنانگی )متصل به آن را اخذ می کنند .
برخی از جامعه شناسان معتقدند که جنس و جنسیت، هر دو، محصولاتی هستند که به صورت اجتماعی برساخته می شوند و می توان آن ها را به شیوه های گوناگون شکل داد و دگرگون ساخت . نه تنها جنسیت است که "جوهر" و ماهیت ثابتی ندارد، بلکه خود شالوده جنسیت یعنی بدن انسان می تواند از طریق تاثیرات اجتماعی و مداخله ها و دستکاری های تکنولوژی تغییر کند .
نابرابری جنسیتی به معنای تفاوت در منزلت، قدرت و شأن و مقامی است که زنان ومردان در حوزه های گوناگون از آن برخوردارند . کارکردگرایان برای تبیین نابرابی جنسیتی بر این نکته تاکید کرده اند که تفاوت های جنسیتی و تقسیم جنسی کار موجب ثبات و یکپارچگی اجتماعی می شود . رهیافت های فمینیستی این فکر را رد می کنند که نابرابری جنسیتی امری طبیعی است . فمینیست های لیبرال نابرابری جنسیتی را بر اساس ایستارهای اجتماعی و فرهنگی مثل جنس گرایی و تبعیض تبیین می کنند. فمنیست های رادیکال معتقدند که مردان مسئول استثمار و بهره کشی از زنان از طریق پدر سالاری هستند؛پدر سالاری نیز به معنای سلطه نظام مندمردان بر زنان است . فمینیست های سیاه پوست علاوه بر جنسیت، عواملی مثل طبقه و قومیت را نیز برای فهم ظلم و ستمی که زنان غیره سفید پوست تجربه می کنند مهم و اساسی دانسته اند.
روابط و مناسبات جنسیتی به معنای کنش های متقابلی میان مردان و زنان در جامعه است که به صورت اجتماعی الگوبندی شده اند . بنا به استدلال برخی از جامعه شناسان،نظم و مراتب جنسیتی وجود دارد که در آن جلوه های مردانگی و زنانگی چنان به صورت سلسله مراتبی سازمان می یابد که مقوم سلطه ی مردان بر زنان است .
نهضت زنان پدیده ی بین المللی پویای است که هم نابرابری های جنسیتی دیر پا را آماج قرار داده و هم چالش های نوینی را که در عصر جهانی شدن پیش روی زنان قد کشیده اند. برای مثال، در چین زنان برای دستیابی به حقوق برابر در اشتغال و مشارکت برابر در سیاست در حال مبارزه هستند .در آفریقای جنوبی،زنان نقشی حیاتی در نبرد علیه آپارتاید ایفا کردند،و اکنون در دوره پس آپارتاید نیز برای بهبود دسترسی مردم به تحصیل، امکانات بهداشتی وسلامتی،مسکن و شغل در حال تلاش ومبارزه هستند .در پرو،چندین دهه است که مبارزه برای افزایش نقش زنان در حوزه عمومی جریان دارد.
بااین که اعضای جنبش های زنان سالیان سال است که روابط و پیوند های با فعالان و مبارزان سایر کشور ها ایجاد کرده اند، اما تعداد و اهمیت این تماس ها و پیوند ها همران با جهانی شدن افزایش یافته است .
وسایل ارتباط جمعی به عنوان ابزاری برای کسب اطلاعات وآگاهی،سرگرمی و آموزش می تواند بر گروه های مختلف اجتماعی از جمله خانواده اثری ژرف وعمیق بگذارد .
اضمحلال خانواده بزرگ یا پدر سالاری و جانشینی آن توسط خانواده ی"زن و شوهری " مشخص کننده گذشتن از جامعه سنتی به سوی مدرن است.
تمامی وسایل ارتباط جمعی کالاهایی وارداتی بوده و این کالاها را تولید نکردیم در نتیجه ی عدم زمینه سازی و فرهنگ سازی های لازم برای ورود این کالاها به کشور دچار تضادها و مشکلات اجتماعی ناشی از عدم آگاهی از چگونگی استفاده درست از این کالاها گشته ایم.
این وسایل ارتباطی کاملا توانست بر تمام ابعاد زندگی ما رخنه کند و زندگی شخصی و اجتماعی مارا تحت تاثیر قرار دهد (چه مثبت و چه منفی ) بنابراین بسیار طبیعی است که این رسانه ها در زنان جامعه نیز ایجاد تغییر و و تحول نماید و زن سنتی را به زن مدرن یا بهتر است بگوییم در حال گذر به دوران مدرن تبدیل نماید.
سینما و تلویزیون از جمله وسایل ارتباط جمعی است که به دلیل راحتی دردسترسی همگان وجاذبه های صمعی و بصری فوق العاده آنها افراد بسیاری را پوشش می دهند و به راحتی جمع کثیری از این وسایل تاثیر می پذیرند.
با نگاهی اجمالی به نقش های ایفا شده توسط زنان بر پرده های سینما ، فیلم ها و سریال های تلویزیونی در گذشته کاملا مشهود می باشد که زنان تنها به ایفای نقش های کلیشه ای جنسیتی که از طرف جامعه سنتی تعریف می شده می پرداختند نقش های مانند :امور خانه داری ،تربیت فرزندان ،شوهر داری و....
با ظهور شبکه های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای و آسانتر شدن دسترسی افراد به اطلاعات دیگر کشورها سینما و تلویزیون، ایران هم دچار دگرگونی در سیاست های فرهنگی گشت که این خود تاثیر گرفته از بحث جهانی شدن ارتباطات و اطلاعات می باشد .
از این روی تغییر در نوع کارکتر های زنان از یک زن صرف خانه دار به زنی فعال در اجتماع که همدوش با مردان در جامعه ایفای نقش می کردند ، ایجاد شد .
در تصاویر سینمایی زنان، علاقه مند به تحصیلات عالی ، اشتغال به کار در بیرون از منزل و فعال در بیشتر حرفه هایی که قبل از آن در قلمرو مردان بود ظاهر شدند . در اجتماع نیز زنان با تاثیر از جنبش های زنان دردیگر کشور ها خواهان برابری با مردان در کلیه امور گردیدند . این شد که رسانه با تاثیر از جامعه روبه جلو زنان و تاثیرات تحولات جهانی توانست بر مخاطبان گسترده خود حتی در دورترین نقاط کشورنیز تاثیر بگذارد ونشانه های آن با بالا رفتن آمار ورودی دختران در مقابل پسران به دانشگاه ها و هجوم بی سابقه به بازار کار و قلمرو مردان ،علاقه به رانندگی ،تغییر در نوع پوشش ،تغییر در شیوه زندگی خانوادگی ، تمایل به استقلال فکری و مالی که خود عاملی برای زیرسلطه نگاه داشتن زنان به حساب می آید ،نمودار گردید.
دیگر زنان می توانستند خارج از قرارداد پنهانی میان مردان در خانواده وسیاست های مرد سالار حاکم که هدف از آن مهار زنان در چارچوب الگوهای تعریف شده از طرف جامعه مرد سالار بود به فعالیت های اجتماعی مورد علاقه خود بپردازنند و ورود به اجتماع را مانند مردان تجربه کنند.
این تغییرات وتاثیرات کاملا در دگرگون شدن علایق زنان مشهود است حتی در نوع دیالوگ هایی که میان آنان رد وبدل می گرددو بحث هایی که در مورد سیاست ، فرهنگ و.... در بینشان شنیده می شود.
به هر صورت رسانه های جمعی آثار خود را بر زنان جامعه سنتی و مذهبی ایران گذارده وبا گامی راسخ به سوی مدرن شدن به پیش می روند و به یاری همین ابزار به تعریفی مجدد از حضور خود در جامعه رسیده اند .
حال مهم این است که زنان بتوانند جهانی بیندیشند و محلی عمل کنند ومیان سنت و مدرنیته اعتدال را رعایت نمایند و این خود مستلزم بالا بردن سطح شناخت و معرفت از نیازهای خود ، خانواده و جامعه ایرانی می باشد .
نویسنده: مریم واقف
برابری دو جنس از حیث در اختیار داشتن منابع و امکانات، دسترسی به بهداشت و آموزش، و برخورداری از آزادی در پیشبرد استعداد، بنفسه دارای ارزشی ذاتی است. رفتار برابر با دو جنس به دلایل ذاتی (به زبان علم اقتصاد تامین اجتماعی)، نیز به دلیل عدل و انصاف، عوامل موثر برای کاهش عدم تعادل جنسیتی است. دومین دلیل مهمّی که عدم تعادل جنسیتی را کاهش می دهد دلیلی است که می توان آن را دلیل ابزاری نامید، یعنی منافعی که قاعدتا از پذیرفتن اصل برابری بدست خواهد آمد. برای نمونه اگر با آموزش برابر، مشارکت زنان در توسعه اقتصادی (یا دیگر اهداف مطلوب) با آموزش مردان قابل مقایسه باشد، چنین کاهشی درعدم تعادل جنسیتی توانایی زنان را در مشارکت در پیشرفت اقتصادی بالا خواهد برد. دلیل این بازدهی افزوده کاهش نابرابری جنسیتی در حوزه هایی است که زنان در حال حاضر در آن حوزه ها دچار محرومیت هستند.
بازدهی اقتصادی :
نظریه سرمایۀ انسانی به ما می گوید که همچنانکه سرمایه فیزیکی (دستگاهها) بر قابلیت تولید اقتصادی انسانها می افزاید به همان ترتیب سرمایۀ انسانی حاصل از آموزش، قابلیت تولید افراد را ارتقاء می دهد. پژوهشهای علمی در خصوص منابع رشد اقتصادی به نحو متقاعد کننده ای نشان می دهد که آموزش به عنوان عاملی موثر در افزایش بازدهی کارگر نقش اساسی بازی می کند.
نظریه های جدید رشد اقتصادی، آموزش و توسعۀ منابع انسانی را در کانون توصیف خود از رشد اقتصادی بلند مدت جای می دهند. این اعتقاد که آموزش بر رشد اقتصادی موثر است قبول بیشتری یافته و بسیاری از پژوهشها ارتباط مثبت بین تلاشهای آموزشی یک کشور و وضعیت اقتصادی آن کشور را نشان داده و رابطه علیت برای آموزش قائل شده است. نمونه های مشهور این قضیه همان به اصطلاح "معجزه" اقتصادی کشورهای شرق آسیا است.
اگر آموزش زنان به عنوان سرمایه گذاری انسانی، قابلیت تولید و رشد اقتصادی را به همان میزان افزایش می دهد که آموزش مردان، پس وضعیت نامساعد آموزشی در مورد زنان از لحاظ اقتصادی زیان رسان است. تحقیقات جهانی نشان می دهد که به طور کلی منافع اقتصادی حاصل از آموزش زنان ، محاسبه شده برمبنای میزان اقتصادی بازگشت به آموزش ، قابل مقایسه است با آموزش مردان . بنابراین از منظر بازدهی اقتصادی شکاف جنسیتی در آموزش امری نا مطلوب است.
بازدهی اجتماعی :
در عین اینکه منافع اقتصادی آموزش دختران برابراست با منافع اقتصادی آموزش پسران، یافته های اخیر نشان می دهد که منافع اجتماعی سرمایه گذاری در آموزش جنس مونث بسیار بیشتر است از سرمایه گذاری در آموزش جنس مذکر . به ویژه آموزش زنان اثرات مهمّی دارد بر میزان کلی زاد و ولد (و در نتیجه بر میزان رشد جمعیت) میزان مرگ ومیر نوزادان، وضعیت نامساعد جنس مونث در بقای خردسالی، و بر سلامتی و تغذیه کودک. متقابلاً تحلیلهای آماری نشان می دهد که آموزش مردان اثرات بالنسبه کمتری دارد بر این مسائل مهم اجتماعی .
راههایی که از طریق آنها آموزش بر مسائل اجتماعی اثر می گذارد :
چرا باید تحصیل زنان به مقدارزیادی میزان زاد و ولد را کاهش دهد و سلامت کودکان را ارتقاء بخشد؟ راههایی که از طریق آنها تحصیل دختران به چنین نتایج اجتماعی منجر می شود کدامند؟ در تحقیقاتی که در این زمینه انجام گردیده بر این نکته تاکیدی زیادشده که زن تحصیلکرده در پرورش و تربیت فرزندان خود موفقتر است. این فایده اکنون به نحو بارزی در ادبیات سکولار شناخته شده است.
اقتصاددانها برای رهیابی به درک این پدیده بر نقش انگیزه ها تمرکز می کنند. استدلال آنها این است که تحصیل زنان با کاهش اندازه مطلوب خانواده همراه است، زیرا میزان زاد و ولد را پایین می آورد، و این به نوبۀ خود گویای این واقعیت است که تحصیل، ارزش فعالیتهای اقتصادی زنها را بالا می برد و پاداش بیشتری از بازار کار برایشان به ارمغان می آورد. به عبارت دیگر به موازات آنکه زنان بیشتر تحصیل می کنند به خانواده کوچکتر بیشتر تمایل پیدا می کنند و در نتیجه هزینۀ ماندن در خانه برای بچه آوری و تربیت بچه کاهش می یابد.
تحصیل همچنین اولویتهای زنان را در مورد کیفیت تربیتی فرزند یا کمیت آن تغییر می دهد، زیرا زنان تحصیلکرده داشتن بچه کمتر اما با "کیفیت" بهتر را برمی گزینند. به علاوه همچنان که پیشتر ذکر شد تحقیقات اخیر بیان می کند که بخش بزرگتری از نقدینگی زنان نسبت به مردان خرج نیازهای بچه ها می شود ، به نحوی که به نظر می رسد تحصیل زنان، و در پی آن افزایش درآمد آنها، فایده ویژه ای برای کیفیت رشد کودک دارد.
تحصیل زنان، سلامت کودکان را به دلیل آگاهی بیشتر مادران از اهمیت بهداشت و معالجات اولیه بهبود می بخشد. این آگاهی تلفات نوزادان را پایین می آورد، که این به نوبه خود نیاز یک خانواده را به داشتن فرزندان زیاد به خاطر پیشگیری از خسارات روانی که ممکن است بر اثر مرگ نابهنگام تعدادی از فرزندان نصیبشان شود، می کاهد.به علاوه به نظر می رسد که تحصیل زنان سن ازدواج را افزایش می دهد و به دلیل این تاخیر، میزان کلی زاد و ولد یعنی تعداد بچه هایی که یک زن بدنیا می آورد، پایین می آید .
سرانجام بعضی پژوهشها دریافته اند که تحصیلات مادر بر موفقیت تحصیلی و آموزشی فرزندان تاثیر بیشتری دارد تا تحصیلات پدر. با درنظر گرفتن اینکه در بسیاری خانواده ها بین مادر و فرزندان تعامل بیشتری وجود دارد این استنتاج معقول و قابل قبول به نظر می رسد، چون در بیشتر کشورها پدران نان آور اصلی خانه هستند.
به این ترتیب تحصیل زنان در افزایش سرمایۀ انسانی، قابلیت تولید و رشد اقتصادی نه تنها در نسل خود بلکه در نسلهای آتی نیز سهم مهمتری نسبت به تحصیل مردان به همراه خواهد داشت
چقدر خوب می شد می توانستیم اول از خودمان شروع کنیم و با خودمان روراست باشیم. بگوییم که مرد و زن چه فرقی می کند مهم این است که به چشم انسان به هم بنگریم.اگر مابه فکر آینده نباشیم آنقدر درگیر من وتویی خواهیم شد که دیگر مجالی برای همدلی و ههمراهی برایمان باقی نمی گذارند.
مگر اهمیتی هم دارد که فرزندانمان دختر باشند یا پسر همه باید در دستان مادران پر مهر و آگاه رشدپیدا کنند .حتما همه مان این را قبول داریم که مادران عزیز این مرز و بوم اگر دلسوز ، مطلع ، سالم وسلامت باشند آینده روشن در دستان فرزندان ایران خواهد بود از این روی سرمایه گذاری و توجه به دختران امروز که مادران آینده اند بسیار مهم واساسی می باشد .
با آرزوی آینده ای روشنتر ، به فردا بنگر
«هویت چیزیست که فرد به آن آگاهی دارد و باید به طور مداوم و روزمره آن را ایجاد کند و در فعالیتهای تأملی و بازاندیشانهی خود مورد حفاظت و حمایت قرار دهد ... فرآیند آگاهی یافتن از خویشتن و به دست آوردن تعریفی نو از خود چهقدر میتواند زندگی زنان را تغییر دهد؛ اولا به این جهت که رشد و پویایی آنها مسیر زندگیشان را تغییر میدهد و از رنجهای آنها میکاهد، ثانیا آگاهی و توانمندی آنها به طور بسیار گسترده و عمیقی بر تعلیم و تربیت نسل بعد تأثیر میگذارد، به اضافه آن که تغییر ساختارهای کهنه، قوانین حقوقی، اجتماعی ناعادلانه از این آگاهی متأثر بوده و این تغییرات از مهمترین عوامل توسعهی منابع انسانی و افزایش سرمایهی اجتماعیست و ایران عزیز به این مهم نیاز اساسی دارد چرا که سرعت تغییرات با آهنگی بسیار شتابنده زنانی آگاه را فرا میخواند.»
«هویت زنانه» مفهومیست تاریخی، فرهنگی و اجتماعی. زنان به افراد، گروهها و طبقات مختلف تقسیم میشوند. آنان نیز مانند مردان در بستر روابط اجتماعی و فرهنگی و مناسبات قدرت زندگی میکنند و تغییر و تحول مییابند. هویت چه در بعد فردی چه در بعد اجتماعی روندیست همواره در تغییر؛ به عبارتی، روندیست پیچیده که در کنش متقابل دائمی فرد و جامعه در متن روابط شخصی و اجتماعی و مناسبات قدرت شکل میگیرد، تولید و بازتولید میشود و تغییر و تحول مییابد.
در شکلگیری هویت افراد، نه تنها شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بلکه کنش متقابل خود آنها در روابطشان با دنیای پیرامون و دیگران نقش مهمی دارد. هویت فردی گرچه حاصل روند جامعهپذیری فرد از طریق زندگی در نهادهای همچون خانواده و مدرسه است، اما کنش افراد خود به حفظ و تداوم یا تغییر و تحول این نهادها میانجامد. پیوند تنگاتنگ زمان، مکان و فرهنگ در دوران سنتی تقویتکنندهی پیوند میان فرد و جامعه بود.
«در جوامع سنتی فرد معمولا به صورت منفعلانه هویت مییافت و ناخودآگاه میراثدار هویت میشد، هویتی که در طول زندگی چندین نسل حفظ شده بود، این انفعال تا حدود زیادی از محدود بودن منابع هویتساز ناشی میشد. در جوامع سنتی عرصهی هویتسازی چنان توسط نیروهایی مانند سنت، طبیعت، گفتمان مسلط و نهادهای اجتماعی سیاسی و مذهبی اشغال شده بود که فرد نمیتوانست از حداقل خودمختاری و آزادی عمل برخوردار باشد ...»
حال آن که تحولات دهههای اخیر، چه در زمینههای فرهنگی چه در عرصههای ساختاری، به تعدد و تنوع و گاه تعارض منابع هویتساز منجر شده و گسترش نوگرایی در عرصهی جهانی، به بحران هویت در میان بسیاری از اقشار، به ویژه جوانان و زنان دامن زده است.
تحولات فرهنگی، دگرگونیهای عرصهی اقتصادی و پیآمدهای آنها موجب تعدد گروهها و گسترش روابط اجتماعی و تعلقات گروهی زنان شده و تکثر منابع هویتسازی زنان را در پی داشته است. تأثیر عمیق این فرآیند، هم در نهادهای جامعه هم در افزایش آگاهی زنان، موجب تضعیف مشروعیت نقشهای زنان در خانوادهی سنتی به ویژه در میان زنان تحصیلکرده و شاغل میشود.
این گونه میتوان گفت که زن در حال گذار، نه سنتی است نه مدرن، برخی ویژهگیهای زن مدرن را به همراه برخی ویژگیهای زن سنتی با خود به همراه دارد. او محصول جامعه ایی در حال گذار است که مدرنیسم عرصههایی از آن را در بر گرفته است، اما همچنان در تار و پود سنتها گرفتار است.
مردسالاری مفهومی است که در آن مردها قدرت و حاکمیتی فراوان نسبت به زنها دارند. پدرسالاری زیر مجموعهٔ مردسالاری به حساب میآید؛ یعنی مردسالاری کلیتر و مفهومیتر از پدرسالاری است.
مردسالاری، نامی است برای نظام و ساختاری که از راه نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ خود، زنان را زیر سلطه دارد.
گاه به جای واژهٔ مردسالاری از واژهٔ پدرسالاری استفاده میشود که کار درستی نیست، زیرا پدرسالاری تنها به برخی از جنبههای این نظام اقتدار مردانه و به گروه خاصی از مردان اشاره میکند. در زبان انگلیسی برای هر دوی پدرسالاری و مردسالاری از واژهٔ «Patriarchy» استفاده میشود.
میزان قدرت مردان نسبت به زنان در جوامع مختلف، متفاوت است. با این حال در تمام این جوامع مردسالار، مردان سهم بیشتری از مزایای اجتماعی همچون قدرت، ثروت و احترام دارند. تداوم قدرت نظام مردسالاری ناشی از دسترسی بیشتر مردان به مزایای ساختارهای قدرت در درون و بیرون از خانواده و همچنین واسطهٔ تقسیم کردن این مزایای اجتماعی در جامعه است.
واژهٔ مردسالاری در فمینیسم مفهوم مهمی است. هر یک از گرایشهای فمینیستی برای توصیف زیرِ سلطه بودن زنان به یکی از ویژگیهای مردسالاری اشاره میکنند. فمینیستهای سوسیالیست و فمینیستهای مارکسیست مردسالاری را بیشتر در جنبههای مادی و در رابطه با سرمایهداری بررسی میکنند و معتقدند شیوهٔ تولید سرمایهداری به وسیلهٔ تقسیم کار جنسی ِ مردسالاری تقویت میشود و مناسبات طبقاتی سرمایهداری و تقسیم کار جنسی یکدیگر را تشدید میکنند. فمینیستهای رادیکال مردسالاری را با سلطهٔ مردان یکی میدانند و معتقدند چون زنان از نظر جنسی کمارزشتر شمرده میشوند، «طبقهٔ مرد» بر «طبقهٔ زن» حاکم است. فمینیستهای روانکاو که مفاهیم روانکاوی را بهکار میگیرد معتقدند شکلگیری جنسیت زنانه و مردانه و معیارهای کاذب ناشی از آن، عامل ایجاد نظام مردسالاری و حذف زنان از تاریخ است.
خانواده کوچکترین واحد اجتماعی و اساس و بنیان جامعه می باشد .نقش گسترده خانواده در زندگی از یک طرف و نقش تعیین کننده آن در نظام اجتماع از طرف دیگر ، نشانگر اهمیت این نهاد است . بنابراین در روابط خانوادگی آشنای هر یک از زن و شوهر با حقوق خود می تواند از بروز اختلاف و آسیب به خانواده جلوگیری کند .
درست به همین دلیل آموزش و آکاهی دهی به افراد به خصوص زنان می تواند باعث کاهش مشکلات اجتماعی گردد. آموزش ها می بایست از همان ابتدایی ترین زمان آموزش در درون خانواده و سپس در فضای مدارس به عنوان نهاد های آموزشی رسمی به کودکان ،آغاز گردد.
پرداختن به آموزش و آگاهی به زنان در مورد حقوق اجتماعی آنان به عنوان امری لازم و بسیار ضروری در جامعه احساس می گردد و جای خالی چنین مباحثی در کتب آموزشی مدارس و دانشگاه ها و همچنین رسانه های جمعی و عمومی کاملا محوس است ،به خصوص شبکه های تلویزیونی، به عنوان فراگیر ترین رسانه که تمام مناطق کشور از جمله مناطق محروم رانیز پوشش می دهد،می بایست نقش فعال تری را در این زمینه ها ایفا کنند. امروزه یکی از شاخص های مهم جهان برای سنجش دمکراسی و آزادی ، مساله برابری زنان و آگاهی از حقوقشان است این مساله در کشورمان ایران هم اهمیت بسیاری پیدا کرده و زنان روز به روز نسبت به حقوقشان حساسیت بیشتری پیدا می کنند و دانستن این امر که زنان چه مقدار به این موضوع آگاهی دارند حائز اهمیت است.
نویسنده : مریم واقف