نه من نه تو

اجتماعی

نه من نه تو

اجتماعی

به نام دختران ثبت شد





سازمان ملل یازدهم اکتبر را برای نخستین بار، روز دختران اعلام کرد؛



دختران جهان صاحب یک روز شدند


"روز جهانی دختر بر تمامی دختران ایران زمین مبارک باد "



در این روز شاید بهتر باشد که از ملالی یوسف زئی دختر چهارده ساله پاکستانی فعال

"تحصیل برای دختران" نامزد جایزه صلح جهانی ، که توسط طالبان مورد حمله وحشیانه قرار گرفته

است هم یادی کنیم .به امید سلامتی و موفقیت برای این دختر نوجوان شجاع که مایه افتخار

جامعه جهانی است .

آموزش اولین نیاز




آموزش، نخستین گام در روند رشد و تحول فردی و اجتماعی یک جامعه است ؛ آموزش به ویژه، برای زنان مهمتر است زیرا در دسترسی آنان به فرصتها و امکانات بعدی نقشی تعیین‌کننده‌تر نسبت به «آموزش» برای مردان پیدا میکند و راه آنها را برای تصمیم گیری و حق انتخاب بیشتر باز می‌کند.

در نتیجه، آموزش زنان یعنی فراهم کردن زمینه برای رشد و تکامل فردی و ایجاد اعتماد به نفس در آنان برای تصمیم گیری و مشارکت درتوزیع ثروت وقدرت درجامعه امری مهم و اساسی می باشد .

آموزش از زمینه های موجود برابر تربیت و ارتقاء عملکرد نیروی انسانی هر مجموعه است. امروزه آموزش در سازمانهای تخصصی نوعی سرمایه گذاری برای هر کشور به شمار می آید که این سرمایه باید با بهره گیری از مشارکت افراد آموزش دیده در توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ملی بکار گرفته شود و اصولاً یکی از بهترین و روشن ترین راههای رفع   تبعیض های جنسیتی و تلاش برای بالندگی و شکوفایی توانایی زنان گشودن عرصه های آموزش و آگاهی به روی آنان است و زنان برخوردار از آموزش و آگاه به حقوق اجتماعی، اساساً قادر به ایفاء نقش های فعالانه تر خانوادگی، اجتماعی و ایفاء سطح مشارکت خویش در جامعه هستند.

زنان باید در معرض آموزش قرار بگیرند و بدانند که به عنوان فرد انسانی از حقوق برابر و آزادی‌های یکسان، حق حیات، حق بر منع شکنجه و حق بر تمامیت جسمانی برخوردار هستند.

زنان باید آموزش ببینند که می‌توانند نسبت به زندگی خودشان در حیطه خانواده، اجتماع و محیط کار و تحصیل، خودشان تصمیم بگیرند. زنان باید از این آموزش بهره‌مند شوند که نسبت به جسم خود، حقوق و آزادی‌های خود، تحصیل و شغلشان، خودشان باید تصمیم بگیرند و تصمیم آخر با خودشان است و باید در مقابل اموری که از بیرون تحمیل می‌شود چه توسط مردان و چه توسط نهادها مقاومت کنند و توانایی «نه» گفتن نسبت به چیزهایی را که تمایل ندارند، داشته باشند. باید آموزش ببینند که قدرت مالی و اقتصادی مستقل داشته باشند. قدرت انتخاب شغل و حرفه و کار را داشته باشند، باید بدانند که تمامیت جسمانی‌شان در اختیار خودشان است و هیچ گونه خشونت از جمله خشونت جنسی و تجاوز خانگی را نپذیرند و در واقع اینها همه نیازمند آموزش است.

 در جوامع سنتی، این گونه آموزش‌ها با موانعی رو‌به‌رو هست ولی اگر بتوان این


آموزش‌ها  را ایجاد کرد، طبیعتا زنان هم می‌توانند از خشونت جنسی دور شوند و بتوانند یکی از موانع توانمندی و موانع صلح اجتماعی را برطرف کنند.







تقسیم کار



خانه داری به صورتی که فعلا رایج است ، همراه با جدا شدن خانه از محل کار پدید آمد .همراه با گسترش صنعتی شدن ، خانه بیش تر محلی برای مصرف کالاها شد نه تولید آن ها .کارهای خانه به صورت نامریی در آمد چرا که «کار واقعی »بر اساس دریافت مزد تعریف می شد.خانه داری به طور سنتی قلمرو زنان دانسته می شده است ، حال آن که قلمرو«کار واقعی »در بیرون از خانه در اختیار مردان بود .در این مدل عرفی ، تقسیم کار خانگی _ شیوه تقسیم مسئولیت های خانه بین اعضای خانوار _ کاملا روشن و واضح بود .زنان اکثر وظایف خانه داری را به عهده داشتند و مردان با مزدی که دریافت می کردند «نان آور » خانواده بودند .
کارهای خانگی بدون مزد اهمیت شایانی برای اقتصاد دارند . بر آورد شده است که بین 25 تا 40 درصد از ثروتی که در کشور های صنعتی به دست می آید از ناحیه کارهای خانه داری است . کار خانگی پشتوانه اقتصاد است چون تامین کننده خدمات رایگانی است که اکثر جمعیت شاغلبه آن نیاز دارند .
اما کارهای خانه داری ابعاد مسئله بر انگیزی دارد .پژوهش ها درباره خانه داری نشان داده که پرداختن تمام وقت به کارهای خانگی می تواند موجب انزوا ، بیگانگی و فقدان رضایت قلبی شود .زنان خانه داری که در پژوهش ها مورد مطالعه قرار گرفتند ، کارهای خانه داری را بسیار یکنواخت می دانستند و فشار روانی زیادی به خود وارد می کردند تا ضوابط و معیارهای خاصی را که برای کار خود وضع کرده بودند ، رعایت کنند انواع کارهای بامزد و بی مزد رابطه متقابل نزدیکی با هم دارند ، همان طور که سهم خانه داری در کل اقتصاد نیز مؤید این مطلب است .یکی از پرسش های جامعه شناسان این است که شرکت فزاینده زنان در بازار کار چه تاثیری بر تقسیم کار خانگی گذاشته است اگر کمیت کارهای خانگی کاهش نیافته است ولی زنان کم تری به صورت تمام وقت خانه داری  می کنند ، پس می توان نتیجه گرفت که وظایف خانه داری امروزه به صورت متفاوتی سروسامان می گیرد.

یکی از نتایج افزایش تعداد زنان در بازار کار این است که برخی الگوهای سنتی خانواده در حال باز بینی و تغییر شکل است . مدل مرد نان آور کم کم به جای قاعده به استثنا تبدیل شده است ، و استقلال اقتصادی رو به رشد زنان به این معنا است که آن ها موقعیت بهتری برای رها شده از نقش های جنسیتی در خانه دارند ، به شرطی که خود مایل به این کار باشند . هم از نطر کارهای خانه داری و هم از نظر تصمیم گیر ی های مالی ، نقش های سنتی زنان در خانه دستخوش دگرگونی های مهمی شده است . به نظر می رسد که در بسیاری از خانوارها حرکتی به سمت روابط مساوات خواهانه تر در جریان است ، هر چند که بار مسئولیت اکثر کارهای خانه داری همچنان بر دوش زنان است . تنها استثنا در این زمینه تعمیر کاری های کوچک در خانه است که غالبا توسط مردان انجام  می گیرد.

این واقعیت که زنان شاغل همچنان مسئولیت اصلی کارهای خانه را بر دوش دارند موجب شده که « آرلی هاچسچایلد » جامعه شناس امریکایی مفهوم « نوبت دوم » را مطرح کند . وی از این اصطلاح استفاده کرد تا بگوید بسیاری از زنان شاغل پس از اتمام ساعت کار اداری مجبور به اضافه کار در خانه هستند تا کارهای خانه و خانواده معطل تماند . از دید وی  این امر به « تحول به تاخیر افتاده » زنان منجر می شود ، با این که زنان در بازار کار به صورت فزاینده ای حقوق خود را به کرسی می نشانند ، اما در کار خانه همچنان بار سنگین کارهای خانه داری را بر دوش می کشند.

اما شواهد نشان می دهند حتی این الگو ها هم شاید در حال تغییر باشد .اکنون مردان بیش از گذشته در کارهای خانه داری شرکت می کنند  هرچند که پژوهشگرانی که در باره این پدیده تحقیق کرده اند معتقدند که در این جا شاهد فرآیند «سازکاری معوق » هستیم . مقصود این است که دستیابی به توافق دوجانبه تازه ای میان مردان و زنان بر سر تقسیم دوباره وظایف خانگی آهسته تر ار هجوم زنان به بازار کار رخ می دهد .تقسیم کار در خانوارهابه عواملی مثل طبقه اجتماعی و میزان ساعات کار زنان در بیرون از خانه بستگی دارد .در زوج هایی که طبقه اجتماعی بالاتری دارند و زنانی که به صورت تمام وقت کاردر بیرون کار میکنند  تقسیم کار مساوات خواهانه تری دارند . همچنین تقسیم کار خانگی  در میان زوج های جوان مساوات گرایانه تر از نسل های قدیمی تر است .این نشان دهنده آن است که کلیشه های جنسیتی با گذشت زمان سستی می گیرند . کودکانی که در خانوار هایی پرورش یافته اند که والدین آن ها سعی می کردند در کارهای خانه شریک باشند به احتمال زیاد این عملکرد را در زندگی خود نیز پیاده می کنند
.

زنان و کار




در طول تاریخ ،مردان و زنان در تولید و باز تولید دنیای اجتماعی پیرامون خویش نقش داشته اند ،هم در سطح فعالیت های روزمره و هم در جریان دوره های طولانی زمانی. اما ماهیت این همراهی و شراکت و توزیع مسئولیت های آن در طول زمان شکل های مختلفی به خود گرفته است . تا همین اواخر، کار بامزد  عمدتا قلمرو مردان بود .طی همین چند دههی گذشته این وضعیت از بیخ و بن دستخوش تغییر شده است و زنان بیش تر و بیش تری وارد نیروی کار شده اند .

 

برای اکثریت بزرگی ار جمعیت جوامع ما قبل صنعتی ،فعالیت های مولد و فعالیت های خانه داری از هم جدا نبود .تولید یا در خانه و یا جایی نزدیک خانه انجام می شد ، و همه اعضای خانواده در کار روی زمین یا صنایع دستی مشارکت داشتند . زنان اغلب نفوذ زیادی در خانه وخانوار داشتند که نتیجه ی اهمیت آن ها در فرایندهای اقتصادی بود ،حتی اگر از حیطه های مردانه سیاست و جنگ حذف می شدند . زنان صنعتگران و کشاورزان غالبا حساب دخل و خرج را نگه می داشتند و بیوه ها معمولا صاحب کسب و کاری بودند .

 

با جدا شدن محل کار از خانه که نتیجه توسعه صنعت مدرن بود ، این وضعیت تا حد زیادی دچار تغییر شد .منتقل شدن تولیدبه کارخانه های مکانیزه احتمالا مهم ترین عامل در این میان بوده است. کار بر اساس ضرباهنگ ماشین هاو به دست افرادی انجام می گرفت که برای انجام وظایف خاصی استخدام شده بودند و به این ترتیب کم کم کار فرمایان  با کارگران به صورت فردی قرارداد می بستند نه به صورت خانوادگی .

 

زنان نیز بیشتر مشغول کار خانه برای خانواده شدن و این فکر که «جای زن در خانه است » در سطوح گوناگون جامعه نتایج متفاوتی برای زنان داشت . زنان مرفه از خدمات خدمتکاران ، پرستاران و کارکنان خانگی برخوردار بودند . بشار کار و زحمت خانگی روز دوش زنان فقیر سنگین تر از همه بود چرا که مجبور به انجام کارهای شاق خانه داری و همچنین پرداختن به کارهای صنعتی برای کمک به در آمد شوهران شان بودند .

 

مشارکت زنان در نیروی کار مزد بگیر به صورت کم و بیش پیوسته ای ادامه یافت .یکی از عوامل عمده در اشتغال زنان در بیرون از خانه ،کمبود نیروی کار در جریان جنگ جهانی اول بود .پس از بازگشت مردان از جنگ دوباره اکثر آن شغل ها را پس گرفتند اما الگوی قبلی در هم شکسته بود و پس از جنگ جهانی دوم تقسیم کار جنسیتی به نحو چشمگیری تغییر کرد .

 

بالاخره توجه به این نکته اهمیت دارد که بسیاری از زنان به میل خور تصمیم به کار کردن گرفته اند تا به موفقیت شخصی دست بیابند . این تصمیم واکنشی به رواج مسازات خواهانه نهضت زنان در دهه 1960و1970نیز هست .پس از کسب حقوق قانونی مساوی با مردان ، بسیاری از زنان با تمسک به این فرصت ها در پی تحقق بخشیدن به این حقوق در زندگی خود هستند .

 

در جامعه معاصر کار نقش محوری دارد و اشتغال تقریبا همیشه پیش نیاز زندگی مستقل است .در دهه های اخیر زنان گام های بلندی به سوی برابری با مردان برداشته اند . اما به رغم برخورداری زنان ار برابری رسمی با مردان ، هنوز نابرابری هایی دا در بازار کار تجربه می کنند مانند :تفکیک شغلی ،تجمع در اشتغال پاره وقت و شکاف مزدها




مادر ( بوی قورمه سبزی و کتابخانه )

صد بار گفته ای که موقع مسواک زدن آینه را لک نکنید و تهدید کردی که اگر رعایت نکنید پاکش نمی کنی .اما باز هم طاقت نیاوردی .

کشوها را بیرون کشیده و رها می کنند . وسایل را در جای خود نمی گذارند . یک نفر باید مدام دنبال آنها بدود و ریخت و پاش هایشان را جمع کند .

دلت نمی آید سر سفره سبزی خوردن نباشد . کارشناسان تغذیه یک لیست  بلند از خواص سبزیجات گفته اند ... اهل خانه غذای روز قبل را نمی خورند دوست دارند هر روز که از پله ها بالا می آیند  بوی غذای تازه در راهرو پیچیده باشد .

یک روز قورمه سبزی یک روزقیمه یک روز دولمه بادنجان ... اصلا فکر نمی کنند که تهیه هر کدام چقدر وقت می گیرد. دختر کوچولو دفتر مشقش را در خانه جا گذاشته .صد بار با خودت تکرار می کنی بگذار یک بار سرزنش معلم را بشنود تا دیگر حواسش را جمع کند  اما راضی نمی شوی و قبل از خرید روزانه  دفترچه را هم در مدرسه به دست او می رسانی .بعد از شستن ظرف ها و جاروزدن و مرتب کردن لباس ها  می خواهی با یک فنجان چای رفع خستگی کنی که چشمت به یک لایه نازک گرد و غبار روی میز و تلویزیون و.. می افتد فنجان چای را نیمه رهاکرده ومی روی بادستمال به جان شان می افتی .همه جا باید برق بزند شاید مهمانی سرزده بیاید. تاکمر خم می شوی که کوچک ترین آشغال روی سرامیک را برداری .

 با این آشپزخانه های اپن یک نمکدان هم نباید بیرون بماند همه چیز باید مرتب باشد . تمام روز میدوی وشب هنگام خواب تا جایی که چشمانت توان باز ماندن دارد به کار های فردا فکر میکنی اصلا معلوم نیست شب وروز چه طور به هم وصل می شوند . میدانم کارهای خانه بی امان می بارد هیچ حدو مرز و وقتی هم ندارد همیشه هرگوشه ای را نگاه کنی کار هست لکه ای برای پاک کردن غباری برای گرفتن تیره گی برای برق انداختن .

یادت می آید؟ چند ماه است که می خواهی یک دوره کلاس کامپیوتر بروی وآنقدر یادبگیری که برای کپی کردن ازروی یک سی دی منتظر بچه ها نمانی. یک فهرست بلند از کتاب های روانشناسی رفتار با نوجوانان تهیه کرده ای اما دریغ از مطالعه یکی از آنها هنوز هم هنگام برخورد با کوچکترین مشکلات درمانده می شوی ومحتاج مشاور روانشناس ووقت گرفتن و ...

ای کاش به جای آن بوفه ظرف که هرطور شده حتی در آپارتمان های 60 – 70 متری جایی برایش پیدا می کنید همان که مرتب باید شیشه هایش را پاک کنی وظرف هایش را بشوری ودوباره با احتیاط آنها را بچینی که نشکند ظرف هایی که درسال یکبار هم استفاده نمی شود کتابخانه کوچکی در گوشه هال بود که اگر بود در مقابل همه پرسش های فرزندان نمی دانم ورد زبانت نبود.

شاید بهتر باشد یک چتر بسازی یک چتر که پناهی باشد برای لحظاتت .لحظات عمر تنها سرمایه بی بازگشت زندگی و روی آن چتر بنویس هیچ مهم نیست اگر پیاز داغ طلایی طلایی نشود اگر خانه را به جای پنج بار در ماه دوبار جارو کنم اگر به جای هر روز هفته ای یک بار گرد گیری کنم .

اگر شیشه ها برق نزنند اگر چند لکه روی آینه باشد اگر مهمان سرزده ای که منتظرش هستم و شاید در سال دو سه بار سر برسد بیاید و خانه را آنقدرها مرتب و برق زده نبیند .

این چتر را در مقابل بارش امور خانه داری برپاکن و در پناهش بنشین وبخوان و بخوان وبخوان .

هر قدر بیشتر بخوانی واز لذت دانستن بهره مند تر شوی به مهارت صرفه جویی در وقت بیشتر دست خواهی یافت ومی بینی که همان کارهایی که اجازه می دادی صبح تا شب درگیرت کنند با کمی تدبیرونظم و مدیریت در چند ساعت محدود خواهد گنجید و هرچه محدودتر بهتر آنگاه دیگر نام مادر تنها یادآور قرمه سبزی و سفره آماده وآینه برق زده نیست .


نام مادر با آگاهی است که پیوند خورده




.

ما (زنان و مردان) خواهان تغییر از خشونت علیه زنان چه می دانیم؟


 

آمار بانک جهانی حاکی است تجاوز و خشونت خانگی بیش از خطر سرطان، تصادفات رانندگی، جنگ و مالاریا زنان بین ۱۵ تا ۴۴ ساله را در جهان تهدید می کند

در حالی که زنان، قربانی گونه های مختلفی از خشونت هستند، یکی از رایج ترین و ضمناً پنهان ترین انواع آن خشونت خانگی است.

نتایج چند تحقیق بین‌المللی همچنین نشان می‌دهد نیمی از همه زنانی که در جریان خشونت خانگی جان خود را از دست داده اند، توسط همسر یا شریک زندگی فعلی یا سابق خود به قتل رسیده اند

"خشونت خانگی شامل هر نوعی از خشونت است که از سوی یکی از اعضای خانواده یا هر دوی آنها بر دیگری و در چاردیواری یک خانه اعمال شود. اینکه اغلب، اعمال کننده این خشونت مردان هستند به این معنی نیست که خود آنان هیچ‌ گاه مورد خشونت همسرانشان واقع نمی شوند. البته مراجعه به آمار نشان دهنده این واقعیت است که در اکثر موارد قربانیان خشونت خانگی زنان و کودکان بوده و هستند

بسیاری از کارشناسان معتقدند رابطه‌ای قوی میان تجربیات عاطفی افراد نوع دلبستگی، نقش بسیار مهمی در احساس امنیت و یا عدم آن در افراد دارد. احساساتی که فرد آن‌ها را از کودکی تا بزرگسالی با خود به یدک می‌کشد و بدون شک بر انتخاب همسر تأثیر گذار خواهد بود. کسی که در کودکی "دلبستگی ناامن" را تجربه کرده باشد ممکن است به دلیل حس ترسی که از ترک شدن دارد در بزرگسالی به شخصی بدل شود که مدام همسرش را کنترل کند. این کنترل به مرور بر ماهیت رابطه تأثیرات مخربی همچون "پنهان کاری" را تحمیل خواهد کرد، حس اعتماد را از بین خواهد برد و ترس از دست دادن را افزایش می دهد. دور باطلی که به بستر خشونت خانگی بدل می شود.

از جمله دیگر عوامل تاثیرگذار در دوران کودکی تجربه خشونت یا شاهد خشونت والدین بودن است. چنین کودکانی ممکن است تنها راه حل مشکلات را اعمال یا پذیرش خشونت فرض کنند.

عوامل بیرونی نظیر مشکلات اقتصادی، فشارهای روحی، اعتقادات و ارزش‌های مذهبی یا قومی نظیر شرافت، ناموس ، نابرابری اجتماعی و قانونی بین زن و مرد و ضعف یا نبود مجازات قانونی برای متخلفان و عاملان خشونت می‌تواند به ادامه و رواج این پدیده کمک کنند.


خشونت خانگی فقط کتک زدن نیست

خشونت خانگی صرفاً به خشونت جسمی و کتک زدن ختم نمی شود. خشونت کلامی یعنی پرخاش کردن و فحش دادن یا خشونت روانی که در آن شخص از طریق رفتار و گفتار خود اعتماد به نفس دیگری را با سرزنش و تحقیر و ایجاد احساس گناه، کم کرده و یا به مرور از بین برده نیز از انواع آن محسوب می شوند.

خشونت اقتصادی نمونه دیگری است که خصوصا در میان خانواده‌هایی که زنان در آن از استقلال مالی برخوردار نیستند به شدت رایج است. مرد با کنترل پول و عدم پرداخت خرج خانه و یا تامین نیازهای کودکان، همسرش را تنبیه می کند.

خشونت جنسی، یعنی عدم توجه یک طرف به نیازهای دیگری و تحمیل کردن خواهش ها و تمایلات جنسی خود در هر زمانی که اراده کند، نوع دیگری از خشونت خانگی تلقی می شود. تحمیل روابط جنسی و توجیه آن به عنوان وظیفه زناشویی در بسیاری جوامع رواج دارد.

بعضی افراد هم با ابراز خشونت علیه خانواده و دوستان همسرشان و توهین و فحاشی به آن‌ها و یا شکستن و از بین بردن اشیایی که برای همسرشان ارزش عاطفی دارد دست به خشونت می زنند. دامنه این روش ممکن است به آزار دادن فرزندان هم کشیده شود.

برخی دیگر هم با منزوی کردن همسر یعنی با کنترل وقت، محدود کردن رفت و آمدها، مخالفت با اشتغال و حضور در جامعه و کوچک کردن دنیایش، او را مورد خشونت قرار می دهند.


قربانیان خشونت خانگی

خشونت خانگی به سن، قشر، طبقه و فرهنگ خاصی محدود نیست و میان همه اقشار جامعه و در کشورهای مختلف وجود دارد.

بخشی از قربانیان خشونت خانگی زنانی هستند که از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند. تصویر مثبتی از خود ندارند و در محیط خانواده بیش از آن که توسط والدینشان تشویق شده باشند و یا توانایی هایشان دیده شده باشد، تنبیه شده و ناتوانی هایشان به رخشان کشیده شده است. عدم اعتماد دیگران به توانایی آنها در برخورد با مشکلات و حل آنها و یا تصمیم گیری در مورد مسایل مربوط به خودشان از آنان انسان هایی وابسته ساخته که با برخوردن به کوچک ترین مشکل خود را می بازند.

اعتقاد به اینکه خود قادر به تشخیص خوب و بدشان نیستند، اغلب آنان را به سوی ایجاد روابطی سوق میدهد که در آن احتمال قرار گرفتن در شرایطی مشابه با آنچه در کودکی و نوجوانی تجربه کرده اند بسیار زیاد است. به عبارت دیگر انتخاب مردانی که آنان را نه به عنوان همسر، بلکه به عنوان موجوداتی نیازمند می شناسند. از اینجاست که تسلط یکی بر دیگری جایگزین رابطه سالم شده و دور باطل خشونت آغاز می شود.

برخی دیگر از قربانیان خشونت یا خود به طور مستقیم بی مهری و بی توجهی والدین را تجربه کرده اند و یا شاهد خشونت بین والدینشان بوده اند. گاهی تنها الگوی آنان مادرانی منفعل و ناتوان از تصمیم گیری بوده است. ناتوانی این افراد به عنوان کودک در تغییر شرایط و تغییر رفتار خشن موجب می‌شود تا ناخودآگاه به سوی کسانی جذب شوند که شبیه پدرشان باشد با این تفاوت که تصور می کنند می‌توانند آنچه مادرشان قدرت تغییر آن را نداشته، تغییر دهند. همه توان این افراد ممکن است صرف تغییر شخصیت فردی شود که آنان را مورد آزار قرار میدهد.


چرا تن می دهند؟

عوامل زیادی موجب تحمل خشونت خانگی است. گاهی اوقات رفتار متفاوت همسر در دوران آشتی و حداقل توجهی که به قربانی خشونت در این لحظات می‌کند موجب می‌شود که شخص در قضاوت خود تجدید نظر کرده و یا حتی تقصیر را به گردن خود انداخته و از گرفتن هرگونه تصمیم به جدایی و قطع رابطه پشیمان شود.

عدم توانایی در حل مشکلات، عدم اعتماد به نفس، ناتوانی در پذیرش شکست در رابطه، از دیگر دلایل تن دادن به خشونت محسوب میشوند.

عدم استقلال مالی، نگرانی از سرنوشت فرزندان، ترس از تغییر، قضاوت دیگران، "شرم"، "حفظ آبروی خانوادگی"، ترس از دست دادن حضانت کودکان، عدم برخورداری از حمایت خانواده و حمایت قانونی در برخی کشورها، بسیاری از قربانیان خشونت را در شرایط دردناک خود نگاه می دارد.


خطر جدایی می‌تواند به اندازه تداوم رابطه جدی باشد. در بسیاری از مواقع ترس از عواقب اقدام به جدایی و طلاق و غیرقابل پیش بینی بودن عکس العمل همسر با توجه به داشتن سابقه خشونت، عامل مهمی در ادامه این گونه روابط هستند. کم نیستند زنانی که تهدید به مرگ شده و حتی جان خود را پس از جدایی از دست داده اند.


چرخه خشونت را می‌توان متوقف کرد

"به گزارش سازمان ملل از هر سه زن در جهان، حداقل یکی در طول زندگی‌اش کتک خورده، به زور وادار به رابطه جنسی شده یا به شکلی دیگر هدف آزار همسر یا شریک زندگی‌اش قرار گرفته است"

برای پایان دادن به چرخه خشونت، گام اول شکستن سکوت و در خواست کمک است.

باید حرف قربانیان خشونت را شنید، آنچه بر آنان رفته را به رسمیت شناخت و حس گناهی را که به آنها داده شده از بین برد.

یکی از مهمترین عواملی که می‌تواند به این افراد کمک کند، فهم و هضم آن چیزی است که برآنان گذشته است. رسیدن به این مرحله تنها با برخورداری از محیطی ممکن است که در آن شخص بتواند بدون اینکه قضاوت اخلاقی شود، از آنچه بر خود رفته صحبت کند. شخص تنها زمانی می‌تواند از این مرحله عبور کند و متوقف نماند و صفحه‌ای تازه در زندگی‌اش آغاز کند که بتواند آنچه بر او گذشته را در قالب یک روایت قراردهد.

اساسی ترین و مهم ترین گام ، آگاه سازی افراد نسبت  به حق و حقوق اجتماعیشان می باشد اگر کسی نسبت به حقوقی که داراست بی اطلاع باشد چگونه می توان از وی توقع داشت که طلب حق نماید یا در برابر تجاوز به حقوقش ساکت نماند.

حمایت های قانونی از کسانی که مورد خشونت قرار می گیرند نیز می تواند در جلوگیری از خشونت ها موثر باشد که این امر  می بایست از طرف قدنونگذاران و مجریان قوانین مورد توجه خاص قرار گیرد زیرا گسترش خشونت در خانواده ها موجبات عادی شدن فرهنگ خشونت ورزی ، خشونت پذیری و بسط آن در جامعه خواهد گردید.